محمود محمود ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

❀گلی از بهشت❀

1ماهگیت مبارک

سلام عزیز دلم،  امروز سی روزه که قدم به زندگی ما گذاشتی و یکماهه شدی عسل مامان و بابا.  انشالله 120 ساله بشی عزیزترینم. خاطراتی از این یک ماه : در این مدت، مامان جون، دایی امین و خاله فریبا یا عمه جون (خاله بابایی و عمه مامانی) خونه ما بودند و کمک مامان و بابایی چون مامانی دست تنها بود و حالشم خیلی خوب نبود برا همینم شما تا مدت ها تو اتاق خودت پیش مامان جون لالا میکردی. شب ها خیلی گریه و بیقراری میکردی، از دل درد به خودت میپیچیدی بمیرم برات مامان چه دردی رو تحمل میکردی برا همینم بود که بابایی برات شیشه ضد نفخ خرید تا یکم کمک کرد و شما آرومتر شدی البته عزیز د...
21 آبان 1391

گل بسرم 2ماهه شد هورااااااا

سلام به عسلممممممم خوشمل مامان میخواد ازخاطره این ماه واست بگه:قربون اون چشامای قشنگ کوچولوت بشم که چقدم معصومه ماچ به اون نگات عزیز گل مامان.روزهامثه باد میگذره ومن شاهد قدکشیدن گلمم، قربون قدوبالات که تو این ماه چندسانت رشد کرده خرچی میگذره شما شیرینتروتو دلبروتر میشی مامان فدات.چقد دوست داشتنی شدی من اصلا فک نمیکردم پسرهم این همه شیرین باشه توذهننم این بود که دختر بچهافقط شیرینن اما الالن فهمیدم که گل پسرا هم میتونن قند باشن مثل شما عسلیییییییی جیگرمامان وقتی ٤٠ روزت شد ما٣نفری رفتیم خونه خاله رامش و مامان جون،خاله جون وننه ودایی جواد ازاومدن شما به خونشون برای اولین بار کلی خوشحال شدن وشیرینی پخش کردن.شماهم که مهندس ساختمان خونشون وب...
2 آذر 1390

شیرین کاری های گل بسرم از زبون خودش

سلام به همه نی نی های خوشمل،به وبلاگ من خوش اومدید میخام از شاهکارای خودم بگم:جونم براتون بگه که وقتی دو ماهه شدم محکم دست وپا میزدم مامانی هم هر وقت پشونکمو میداد دستم محکم میگرفتمش تا دیگه ازم نگیلش تازه هروقتم صدای جدیدی میشنیدم زود سرمو تکون میدادم به همون سمت بابابی هم بشکن میزد که من نگاش کنم،گردن درد میگرفتم ازبس سرو صدابود اطرافم ومن هی سرمو تکون میدادام. وقتیم با مامان وبابا میرفتیم دردر من چشامو خوب باز میکردم تا همه جا رو با دقت بررسی کنم، فک کنم آخرش مثل دایی امین مهندس ساختمون بشم. حالا یه دسی یه آفرینی نداررررررررررررم مرسی ازشما نی نی های گل شرمندم نکنید تو روخدا  دوستای خوبم من دیگه کم کم دال...
29 آبان 1390

تشخيص جنسيت

عزيزم، امروز من و بابات و مامان بزرگ رفتيم سونوگرافي براي اينكه بدونيم تو پسري يا دختر؟ خوب خدا رو شكر دكتر گفت سالمي و هيچ مشكلي نداري و از اين مهمتر فهميديم كه تو پسري گلم، آره يه پسر تپل مپل خوشكل من و بابا توي مانيتور ميديديمت. خانم دكتر سر ، قفسه سينه و پاهاتو به ما نشون داد. قلب كوچولو و ظريفت هم مدام بالا و پايين ميرفت، بابات از خوشحالي بال در آورده بود و از تصوير توي مانيتور عكس ميگرفت. اميد زندگي من، بي صبرانه منتظر دنيا اومدنتم تا غرق بوست كنم و بهت بگم كه چقدر عاشقتم.    ...
23 فروردين 1390

سرآغاز

سلامي عاشقانه  و پر از محبت و مهرباني به دلبندم كه هنوز به دنيا نيامده و من و پدرش بي صبرانه منتظر ديدن گل رويش هستيم و شش ماه ديگر بايد انتظار بكشيم.  با شكفته شدن عزيزم جمع ما سه نفره ميشه. گلم من و پدرت هنوز نميدونيم كه تو پسري يا دختر اما فرقي نميكنه، فقط از خدا ميخوايم كه سالم باشي. دوستت داريم       ...
5 فروردين 1390
1